در بیشتر جزایر یونان، چیزی که ابتدا نظر شما را جلب میکند، نوریست که از صخرههای سوخته بیرون میزند یا افقی که به رنگ هلویی رنگ جلوه میکند. در سیفنوس بسیار زیبا در Cyclades، عطر بیسکویتهای نارنجی با طعم رازیانه، پاکتهای مریم گلی و پونه کوهی در درههای بادگیر همه جا پیچیده است.
در تابستان، هنگام پیاده شدن از کشتی در کامارس، بندر کوچک بیادعای جزیره، عطر بی نظیری از کالاماری و روغن آفتابگردان غلیظ وجود دارد. اگر بعد از ظهر باشد، در مسیر پیادهروی داغ به سمت ساحل شنی آگیا مارینا قدم میزنم و مستقیماً در دریا شیرجه میزنم. بروسکتای هشت پا و چیپس بادمجانی در نوار ساحلی Isalos حتی زمانی که بین انگشتان پایم شن و ماسه داشته باشم، طعم بهتری دارد.
اولین باری که سیفنوس را دیدم 20 سال پیش در سفری برنامهریزی نشده با پنج دوست از پنج کشور مختلف بود. ما چند اتاق در دهکده صخرهای کاسترو از یک کله گنده پیر و باهوش اجاره کردیم که از حبههای سیر خام استفاده میکرد. ما هیجانانگیزترین طلوع خورشید را بر فراز کلیسای هفت شهید، -یک کلیسای کوچک شناور بر روی صخرهای صدها پا پایین تر- داشتیم. بار محلی، با نام مناسب کاووس سانرایز ، توسط یک شخص با شلوار گرم جین و یک دستمال سربند گلدار اداره میشد، که به دلیل وسواس زیادی که به کوبا داشت، به این معروف بود. در اینجا ما تا صبح کوک مینوشیم و قبل از اینکه به رختخواب برویم، با پای قاصدک و فتا از نانوایی جشن میگیریم. اگرچه نانوایی تعطیل کرده است، اما کاووس سانرایز هنوز باز است و بقیه Sifnos نیز تغییر چندانی نکرده است. هنوز دارای جذابیت اولیه و آرامش زیادی است، چند ویلای دیگر در میان تپههای طبقهدار و تعداد انگشت شماری از رستورانها و هتلهای هوشمند قرار گرفته است. این روزها من در Verina Astra شیک اقامت دارم، جایی که فقط هفت سوئیت بسیار آرامشبخش وجود دارد که چشماندازی از آسمان آبی و دریا دارند. یک روستای سفید درخشان بر فراز تپهای دور و در پایین دره، گنبد آبی صومعهای که بالای یک خلیج زمرد آویزان شده است. هتل توسط میلتوس سالمیس و ایسیدورا چندلی اداره میشود، یک زوج جوان خوش تیپ که هر سانتی متر از سیفنوس را میشناسند و دوست دارند.
در اینجا با آن منظرهها، میتوانم در ریتم آهسته زندگی جزیرهای که توسط صدای سیکادا غرق شده است زندگی کنم. همه چیز بسیار دلپذیر به نظر میرسد، با این وجود هتل فقط پنج دقیقه با ماشین از آرتموناس، زیباترین روستای سیفنوس فاصله دارد. متوجه شدهام که بهترین زمان برای سفر، هنگام غروب است، هنگامی که بچهها با صدای بلند میخندد و در پیچ و خم کوچهها میدوند، مادربزرگها روی پلههایی که با شمعدانی پوشیده شده نشستهاند و پیرمردانی که برای کپر علوفه میخرند، بیرون میزنند. عصرهای من در اینجا به ناچار با کارافهای از سیپورو (برندی که با انگور تهیه میشود) و یک بشقاب مزه در Mosaico شروع میشود که در آن گهگاه نوازندهها آهنگ میزنند.
پس از خوردن بشقابی از خورش گوشت خوک و تره فرنگی و ترشی، من عطر گوشت بره را در یک میخانه مخفی در کریسو، دنبال می کنم. من یک تکه نان سفارش میدهم، یک سالاد یونانی با یک حبه پنیر خامهای میزیترا، و kaparosalata و یک غذای محلی را در زیر یک تکه ماه میخورم. گنبدهای کلیساهای دور مانند چراغهای روشن در تاریکی میدرخشند.
حتی پس از این همه خوراکی خوشمزه ، هرگز نمیتوانم از توقف در برابر مغازه شیرینی تئودورو که در راه بازگشت به خانه است چشم پوشی کنم، ویفرهای نوقا، خمیر قند ترنج و آمیگدالوتا (کوکیهای بادام اعتیادآور). واسیلودیموس تئودورو غذاهای من را با ترازوی عتیقه میسنجد و پشت پیشخوان آبی پدرش دهها بورکیا را خرد میکند - بادام، میخک، دارچین و عسل که در شیرینی پیچیده شده و سپس با شکر آغشته شده است .
FORGE MEN FORGE FOR CAPERS ، گلها در ترک دیوارها میرویند
Sifnos شهرت خود را به عنوان جزیره غذایی مدیون نیکلاس تسلمنتس، سرآشپز محلی است که اولین کتاب دستورالعملهای یونانی را در سال 1910 نوشت (از آن به بعد نام خانوادگی او در یونان مترادف "کتاب آشپزی" است). از قضا، تسلمنتس از غذاهای ساده و فصلی دوران کودکی خود به نفع غذاهای فانتزیای که پختن در هتلهای بزرگ وین و نیویورک آموخته بود، اجتناب کرد. او سیر، روغن زیتون و ادویه جات را به عنوان غذاهای ترکی عثمانی در قانون آشپزی یونان وارد کرد.
آشپزی سنتی Sifniot در همان ظروف سفالی که قرنها پیش در جزیره تولید میشد پخته میشود. دهها ظروف سفالی زمانی خط ساحلی را پوشانده بودند، سرامیکها روی قایقهای ماهیگیری چیده شده و به سراسر دریای مدیترانه صادر شده است.
نخود جزء اصلی غذاهای سیفنیوت است، به ویژه ناهار یکشنبه، که به طور سنتی یک شبه پخته میشود. یک شنبه عصر، میلتوس مرا به خانه همسایهاش آنجلیکی ، درست در بالای تپه از ورینا آسترا برد. او بسیار لبخند میزد، مانند هر سیفنیوتی از من استقبال کرد - با گرمای بیپیرایه و سخاوت فراوان. من تماشا میکردم که روستاییان اسکپاستاریا - ماهی تابهای پر از نخود، پیاز و روغن زیتون ، را به کوره چوبی سرپوشیده باغ او میآورند. صبح روز بعد، همراه با همسایههای آنجلیکی بعد از کلیسا وارد خانه شدیم، برگشتم تا گلدانهای سیاه شده خود را (که با حروف اول آنها تزئین شده بود تا تشخیص آنها راحتتر باشد) از تکه های تیره بیرون بیاورم.
قرنهاست که کل جزیره با نخود و سایر محصولات کاشته شده است، بنابراین فضای داخلی آن با دیوارهای تراسدار و مسیرهای سنگی که کشاورزان و چوپانان گذاشتهاند ، پوشیده شده است. بیش از 100 کیلومتر از این مسیرها علامت گذاری شدهاند و من با نشانگرهای قرمز و سفید به دنبال خراب شدن کبوترخانهها، صومعههایی در ابرها و خلیجهای درخشان رفتهام.
بهترین وعده غذایی که من در Sifnos خوردم در یک تراس آفتاب گیر در Exambela ، دهکده خواب آلود محل زندگی نیکلاس تسلمنتس بود. در اینجا آلبرتو بوردت، هنرمند محلی و همسر نورانیاش، زوئی، غذاهایی را تهیه کردند که تقریباً برای خوردن بسیار زیبا بودند: کرم چغندر سرخابی، تراماسالاتا بالشتی با دانههای فلفل صورتی، کباب بز با شوید، و ماست با زردآلو و ترخون، پسته با گلهای تازه آویشن چیده شده تزئین شده است.
عصر شنبه، همه برای یک شب بیرون رفتن به آپولونیا، پایتخت پر جنب و جوش میروند. در اینجا، زوجهای شیک فرانسوی صندلهای منجوقدار را خریداری میکنند. بارهای شیک روی پشت بامها و تراسها در همه جا ظاهر شده است.
من قبل از حرکت به آخرین نقطه پایتخت، راباگاس، پنیر بز خرد شده را با شراب قرمز خیس میکنم و سه تکه rakomelo خود را با تکههای مانورا سرخ کرده میبینم: سه تراس سفید که در آن آتنیهای براق با کوکتلها سرو میشوند و غذاهای سیکلادیک نوآل را برمیانگیزند، توسط سرآشپز مشهور یونانی یانیس لوکاکوس. این جزیره کاملاً متفاوت است و همیشه سرگرمکننده است، اما برای من، هیچ چیز نمیتواند بوتزی را شکست دهد، یک نوار کوچک که فقط بعد از نیمه شب کار میکند. اتاقهای دودی، موخیتوس کشنده و آهنگهای آفریقایی-کوبا مرا 20 سال به عقب میبرد و من دوباره جوان میشوم و کاملاً بی خیال.